در جهان دبدبهٔ عشق من افتاد چو صور
شد چنین قصهٔ من در همه عالم مشهور
من چنین ساکن و آزاد و شکیبا و صبور
متهم گشته به تفلید و به بهتان و به زور
رویتی هست مرا راست بگویم با نور
رویتی کز نظر اهل ریا باشد دور
هر نظر طاقت آن نور ندارد به ظهور
دیده ور دارد نادیده وران را معذور
ناید از راه نظر در نظر ما منظور
ستر ما پاره و او از نظر ما مستور
خلق عالم شده مستغرق دریای غرور
طالب گوهر و گنجور نهنگان غیور